روایتِ کفش ها

روایتِ کفش ها
"هوالحق" همدمِ قلبِ دومِ من! میدانم ما سختی و شیرینیِ طریق را نچشیده ایم. میدانم عمودِ ۱۴۰۷ برایمان آرزوست. آنجا که چشمانم به مرز چذابه افتاد، آن حلقه اشک گواهی می‌هد دلتنگی هردویمان را. غمت نباشد عزیزِ من. تو از وقتی که با هم به خاک فکه قدم گذاشته ایم، برایم عزیز شده ای! نمیدانم قسمتمان چیست اما، تو لااقل در رویایت به جای من با خاک های طریق سخن بگو و اربعینمان را بخواه!