راه عشق
- 1
- ارسال شده توسط نوید قاسمی
- در تاریخ 1398/05/30
- تعداد بازدید: 1631
《هوالقادر》 از همون روزهای اول برگشت از کربلا دلتنگ مرکز عشق بودم دلتنگ دوستان و با صفای کاروان خاص انصارالقائمم هستم 😊 وقتیم کلیپ سفرو میذارن این دلتنگیا بیشتر میشه این عقیده قلبیمه این کاوران حسابش از بقیه جداست و شاید بهترینه چه اتفاق های غیر قابل پیش بینی افتاد وقتی فهمیدم جز پشت مرز مونده هام مثله همه حال گرفته برگشتم پیش بقیه کاروان و حکمتشو نمیفهمیدم ؟ همونی که دعوتم کرده الان پشت مرز نگهم داشته ! این قضیه گذشت دو شب اسکان در شهر مهران بود و تجربه های ناب و به یاد موندنی خودش فقط خرمشهر نیست که شهر خونه ! مهران بسیار کوچیکم رنگ و بوی خون داره شهرستانی که وقتی راه میری مخصوصا تو قسمت موزه دفاع مقدس ، مثله فیلم اون نبردای دلاورانه و فوق العاده اهالی جبهه رو توپ ها و خمپاره ها ، رگبارها و صدای رزمندگان و ایثارگرانش تداعی میشه! بعد از پیاده روی و رسیدن به منزل عشق محل اسکانمونم دوباره مورد لطف خاص چه چیزی از این بهتر که از پنجره حرمو ببینی 😍 توی عزاداری شب اول ، روحانی با صفای کاروان به جا مونده ها گفت : فکر کردی همینطوری اتفاقی ویزات تقلبی بود و منتظر موندی ؟! اونجا بود که فهمیدم حکمت اون دیوار نامرئی چی بود و من گناهکارم جزء اینا هستم 😭 اونائیم که رد شدن ، خوش به حالشون رفتن پابوس ۴ تا امام معصوم 😊 قابل باور نبود با اینکه لائقش نبودم چقدر قشنگ و سریع بهم یاد دادی که انتظار کجای دیدار و وصال عشق جا داره بدون گوشه چشم تو و کرمت نمیتونستم انقدر سریع و ملموس درک کنم واقعا اهل بیت ، مکتب تربیتیه 🌹 چقدر این جمله عمیق و زیباست🌸 🌷إِنَّ الحُسَـینَ مِصـباحُ الهُـدی وَسَفینَــة النّجاة🌷
ثبت نظر