زیباترین آوارگی دنیا

ارسال شده توسط ایرج تیموری


5      1402/05/14    0    198

تصویر یافت نشد

حسین جان دلم دوباره همان آوارگی میان بین الحرمینت را می خواهد... همان جا که خوشبخت ترین و ثروتمندترین آواره دنیایی نمی دانی اول بروی از پاسدار و علمدار حرم رسول الله اذن دخول حرم ارباب را بگیری یا اینکه میگویی رسم ادب نیست اول بوسه بر سنگهای سرازیری حرم ارباب بزنم.... اما آخر کار فقط مینشینی در آن خیابان بهشتی و یکبار سمت راست یکبار سمت چپ را نظاره میکنی و چشمانت بارانی می شود. آری اینجا نیاز به هیچ روضه خوانی نداری اینجا در و دیوار با تو حرف میزنند آری اینجا به تو یاد می دهند در ز...

ادامه مطلب

عطش

ارسال شده توسط صبا میرزابیگی


5      1402/05/13    0    188

تصویر یافت نشد

بار اول بود باب‌القبله را می‌دیدم. آنقدر گیج و گنگ بودم که نمی‌دانستم کجا بروم. شاید هم کار خودتان بود، شب آخر، شب جمعه، آنقدر این سو و آن سو بروم تا من را بکشانید و بیاورید اینجا. می‌دانید ارباب؟ وقتی این عکس را می‌گرفتم حسابی از پا درآمده بودم. بیماری شیره جانم را کشیده بود و فقط مغناطیس وجود شما سرپایم نگه داشته بود. وقتی عکس‌های گالری را ورق می‌زنم، دقیقا عکس بعدی خودم جلوی باب‌القبله ایستاده‌ام. دست ادب به سینه گذاشتم و مثل همه‌ی کسانی که جلوی حرم عکس می‌گیرند؛ ژست گرفته‌ام. خیلی خسته و ب...

ادامه مطلب

خاطرات دلتنگی

ارسال شده توسط حمیرا نوری


1      1402/05/10    2    174

روزها میگذره و عمرمون داره تموم میشه غافل از اینکه نمیدونیم کجای کار این دنیاییم امام حسین رو دوست داریم ولی براش کاری نمی‌کنیم دوست داریم بدونیم چرا میریم اربعین ولی بازم نمیدونیم:) وقتی اول سال فروردین ماه که میرسه تقویم رو میدن دست من نگاه میکنم به اینکه کی باید راهی سرزمین عشق بشم ... کی باید بار سفر ببندم و کی راهی بشیم برای آدم شدن ... میگیم مارو بخر آقاجان آقا جان اگر از سر تفریح میایم مارو هدایت کن نه اینکه بگم مارو نبر نه ... ما بدبخت بیچاره های عالم کجا رو جز بهشت حسین دار...

ادامه مطلب

- جنونِ‌اربعین¹⁴⁰¹ -

ارسال شده توسط زهرا محمدی فتیده


7      1402/05/08    3    188

تصویر یافت نشد

بسم‌الله .. - اربعینِ ¹⁴⁰¹ - راستش اولین کلمه‌ای ک ب ذهنم رسید جنون بود .. قلب در سینه پرقدرت می‌تپد و قصدِ پرواز دارد ، هرچه دارم از کرم ِ شهداست -! قلبم با حضور ِ آنها آرام گشته و در خانه ی خود ب انجام ِ وظیفه ی خویش می‌پردازد . قلب دردِ حرم گرفته و با هر تلنگری فرمانِ اشک صادر می‌کند . جان رفت و برگشت تا رفتن و همسفر شدن در جاده ی عشق .. و اما بالاخره روز ِ موعود فرا رسید : ¹⁵ ِشهریورِسالِ‌¹⁴⁰¹ مصادف با ⁹ ِصفرِ‌سالِ¹⁴⁴⁴ .. ساعت ⁵ ِصبح ، حرکت از منزل ب سمتِ بهشت‌زهرا'س' ؛ قرار ِ‌ کاروان : قط...

ادامه مطلب

سینِ هفتم

ارسال شده توسط عارفه دهقانی


4      1398/12/29    0    1420

*یا مقلب القلوب والابصار* هفتمین "سین" این سفره شمائی سردارِ عزیز شما که با رفتنت حقیقت انقلابِ قلب و بصر را برایمان رقم زدی ، دستمان را گرفتی و "کنار هم" زیر یک پرچم گرد آوردی که بگوئی قلب فقط جای خداست و دیده را فایده آن است که دلبر بیند. *یا مدبر الیل و النهار* شب ها آرام سر بر بالین میگذاشتیم ! بی دغدغه و بدون اینکه شریکِ دردی از دردهای مولایمان باشیم ، به فکر تدبیرِ معاش بودیم و غافل از توشه ی آخرت! تو به ما نشان دادی که "دائم در جهاد بودن" یعنی چه ... فی الیل و النهار بدنبالِ معشوق دو...

ادامه مطلب

دلنوشته

ارسال شده توسط زهرا ده‌نمکی


3      1398/08/11    1    1453

روز ۶ام محرم همین امسال بود... من یه کربلا نرفته تو روضه حضرت قاسم.... وسط گریه یهو گفتم یا امام حسن تورو به حق پسرت یه سفر کربلا نمیدونم کی ولی به زودی زود منو ببر...نمیدونم چجوری ولی ببر...تازه گلایه هم کردم گفتم همه برات کربلاشونو از امام رضا میگیرن همه تو این هیئتا از امام حسین میگیرن...ولی من هنوز نگرفتم دیگه خودتون ببرید منو... شب رسیدم خونه پوستر هیئتو دیدم... فکر نمیکردم بابام بزاره من بیام ، چیزی هم نگفتم حتی دربارش... فرداش تلویزیون سخنرانی استادپناهیان بود گفتن یه روایتی بوده از ...

ادامه مطلب

راز قدم ها

ارسال شده توسط سلما اعتباری گوهر ریزی


1      1398/08/11    0    1395

تصویر یافت نشد

تو می دانی چه رازی در این قدم ها نهفته است؟ همین قدم ها که خستگی ناپذیر به یک سو در حرکتند پیر و جوان، کودک و نوجوان، زن و مرد! چه کهربای قدرتمندی ست که همه را به سوی خود می کشاند؟! نه! غلط گفتم! کهربا نیست، دلرباست! دلها را به سوی خود می کشد! و در این مسیر، تو هیچ چیز نمی بینی، اِلا زیبایی! اِلا عشق! ما رایت الا جمیلا! عده ای نیامدند و شلوغی را بهانه کردند ما آمدیم که در شلوغی محشر دستگیرمان باشی! یا شافع امت رسول(ص)!

ادامه مطلب

رؤیای صادقه

ارسال شده توسط فائزه افشار زرندی


1      1398/08/11    0    1504

تصویر یافت نشد

ای حسینی که به دل عشق تو درمان من است، مهر تو نور دل اول و پایان من است . چند روزیست که از سفر رؤیایي ام میگذرد ولی من همچنان در رؤیا مانده ام... حال دلم عجیب است!! می دانم که هنوز شوکه ام هنوز به دنیا و حال و هوای عادی و روزمرگی برنگشته ام... نمیدانم چه شد یکدفعه همه چیز جور شد و عازم شدم. انگار زمان سرعت گرفته بود، بالاخره توانستم در آخرین لحظات، ثبت نام را قطعی کنم و خود را به آخرین جلسه توجیهی کاروان برسانم حالا که برگشته ام بغضی گلویم را می فشارد...دلتنگم... چه رؤیا ی شیرینی بود.... ...

ادامه مطلب

اولین سفر

ارسال شده توسط فاطمه سعیدی


3      1398/07/29    1    1505

تصویر یافت نشد

انصار القائم رو قبل از این نمیشناختم. اولین باری که سربند نصر من الله و فتح قریب رو دیده بودم توو راهیان نور بود. وقتی رفته بودیم هور. بعد از بازدید و قایق سواری وایساده بودیم منتظر راوی که بیاد و روایت گری کنه. یهو دیدم آقای قاسمی اومده به عنوان راوی. کلی ذوق کردم وقتی دیدمش. خیلی وقت پیش شناخته بودمش و میدونستم که آدم خیلی خوبیه. روایت گری ایشون که تموم شد برامون سربند و پرچم آوردن. اولین باری که پرچم نصر من الله رو دیدم اونجا بود. خیلی از هور خوشم اومد چون همش زحمت بچه بسیجیا بود. خلاصه 6 م...

ادامه مطلب

راه عشق

ارسال شده توسط نوید قاسمی


1      1398/05/30    0    1485

《هوالقادر》 از همون روزهای اول برگشت از کربلا دلتنگ مرکز عشق بودم دلتنگ دوستان و با صفای کاروان خاص انصارالقائمم هستم 😊 وقتیم کلیپ سفرو میذارن این دلتنگیا بیشتر میشه این عقیده قلبیمه این کاوران حسابش از بقیه جداست و شاید بهترینه چه اتفاق های غیر قابل پیش بینی افتاد وقتی فهمیدم جز پشت مرز مونده هام مثله همه حال گرفته برگشتم پیش بقیه کاروان و حکمتشو نمیفهمیدم ؟ همونی که دعوتم کرده الان پشت مرز نگهم داشته ! این قضیه گذشت دو شب اسکان در شهر مهران بود و تجربه های ناب و به یاد موندنی خ...

ادامه مطلب